جدول جو
جدول جو

معنی بی نوائی - جستجوی لغت در جدول جو

بی نوائی(نَ)
بینوایی. رجوع به بینوایی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی نمازی
تصویر بی نمازی
نماز نخواندن، کنایه از حالت حائض شدن زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی نیازی
تصویر بی نیازی
توانگری، استغنا
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
ناروایی. عدم رواج. کساد. بیرونقی بازار. کاسدی:
کاسدی و بی روایی از لب و دندانت
بر صدف و درّ و بر شکر زده داری.
سوزنی.
رجوع به روا شود
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
افراط بیداری باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). سهر. سهاد. (نصاب). به خواب نرفتن:
خواب در چشم آورد گویند کوک و کوکنار
با فراقت روی او داروی بی خوابی شود.
خسروانی.
کوکنار از بس فزع داروی بیخوابی شود
گر برافتد سایۀ شمشیر تو بر کوکنار.
فرخی.
و بی خوابی به افراط زیان دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
ز خواب ایمن هوسهای دماغش
ز بیخوابی شده چشم و چراغش.
نظامی.
از غایت بیخوابی پای رفتنم نماند. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
حالت و چگونگی بی نوا. بی سرانجامی. (ناظم الاطباء). بی سامانی. (آنندراج) ، بی غذایی. کمی آزوقه. بی قوتی. تنگدستی: سوری رفت تا مثال دهد علوفات بتمامی ساختن چنانکه هیچ بی نوایی نباشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 45). گفت... آن یکی بسیارخوار بوده ست طاقت بی نوایی نداشت بسختی هلاک شد. (گلستان) ، گدائی. (ناظم الاطباء). فقر. افلاس. (ناظم الاطباء). ناداری. محرومیت:
هر آنکس که باشد ترا زیردست
مفرمای در بی نوایی نشست.
فردوسی.
چو کودک ز خردی بمردی رسید
در آن خانه جز بی نوایی ندید.
فردوسی.
بی نوایی نتیجۀ شرمگنی است. (قابوسنامه).
ز بی نوایی مشتاق آتش مرگم
چو آن کسی که به آب حیات شد مشتاق.
خاقانی.
پس مصلحت در آنست که... سفر کنم که بیش از این طاقت بی نوایی نمیآرم. (گلستان).
من از بی نوایی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد.
سعدی.
- بی نوایی کشیدن، محرومیت و فقر تحمل کردن: پیداست که من و این آزاد مردان بی نوایی تا چند توانیم کشید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 327).
، بیچارگی. (ناظم الاطباء). درماندگی. عجز:
او نیز بوجه بی نوایی
میداد بدان سخن گوایی.
نظامی.
چو روز بی نوایی بر سر آید
مرادت خود بزور از در درآید.
نظامی.
میداد ز راه بی نوایی
کالای گشاده را روایی.
نظامی.
، نداشتن آواز و گفتار. (ناظم الاطباء). بی آوازی. (آنندراج). نوا نداشتن:
گر پارسا زنی شنود شعر پارسیش
وآن دست بیندش که بدان سان نوازنست
آن زن ز بی نوایی چندان نوا زند
تا هر کسیش گوید کاین بی نوا زنست.
یوسف عروضی.
، سکوت و خاموشی:
مائیم و نوای بی نوایی
بسم اﷲ اگر حریف مایی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی غذائی
تصویر بی غذائی
اخوارش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی روائی
تصویر بی روائی
کساد، بی رونقی بازار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی ریائی
تصویر بی ریائی
صداقت، راستی، اخلاص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی دوامی
تصویر بی دوامی
زود گذری فرسوندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی نیازی
تصویر بی نیازی
بی احتیاجی توانگری استغنا مقابل نیازمندی، احتیاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی سوادی
تصویر بی سوادی
حالت و کیفیت بیسواد
فرهنگ لغت هوشیار
اسم احتیاج، پریشان حالی، تنگ دستی، تهی دستی، فقر، مستمندی، ناداری، نیازمندی
متضاد: توانگری، غنا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بی سوادی
تصویر بی سوادی
الأمّيّة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بی سوادی
تصویر بی سوادی
Illiteracy, Illiterateness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی سوادی
تصویر بی سوادی
analphabétisme, illettrisme
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بی سوادی
تصویر بی سوادی
文盲 , 读写能力不足
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی سوادی
تصویر بی سوادی
文盲 , 教育不足
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بی سوادی
تصویر بی سوادی
неграмотность , недостаток образования
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی سوادی
تصویر بی سوادی
Analphabetismus, Bildungsmangel
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی سوادی
تصویر بی سوادی
ناخواندگی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بی سوادی
تصویر بی سوادی
নিরক্ষরতা , শিক্ষা অভাব
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بی سوادی
تصویر بی سوادی
kutojua kusoma na kuandika, ukosefu wa elimu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بی سوادی
تصویر بی سوادی
okuma yazma bilmeme, eğitimsizlik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بی سوادی
تصویر بی سوادی
문맹 , 교육 부족
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بی سوادی
تصویر بی سوادی
אִי-יְדִיעַת קְרִיאָה וּכְתִיבָה , הַחְסָרַת הַשָּׂכָּלָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بی سوادی
تصویر بی سوادی
analfabetyzm, brak wykształcenia
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی سوادی
تصویر بی سوادی
निरक्षरता , अशिक्षा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بی سوادی
تصویر بی سوادی
buta huruf, kurang pendidikan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی سوادی
تصویر بی سوادی
การไม่รู้หนังสือ , การขาดการศึกษา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی سوادی
تصویر بی سوادی
analfabetisme, gebrek aan opleiding
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی سوادی
تصویر بی سوادی
неграмотність , недостатність освіти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی سوادی
تصویر بی سوادی
analfabetismo, falta de alfabetización
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی سوادی
تصویر بی سوادی
analfabetismo, mancanza di istruzione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی سوادی
تصویر بی سوادی
analfabetismo
دیکشنری فارسی به پرتغالی